داستان دانشجوی حقوق و دانشجوی روانشناسی ! 

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید : 
مزاحمتان نیستم کنار دست شما بنشینم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت : خجالت نمیکشی ! به من پیشنهاد میدی ؟ فکر میکنی من خواهرت هستم ؟ 

تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند و از او خواستند که خجالت بکشد و توی کتابخانه دنبال این کارها نباشید و شان فرهنگی را حفظ کند ! 
به او گفتند اینجا جای این کارها نیست بی شخصیت ! 

اما پسر گفت : ببخشید ولی من قصد بدی نداشتم و چنین چیزی نگفتم ! 

پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش سرش رو به سر پسر چسباند و در گوشش گفت : من روانشناسی میخونم  و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند و میخواستم حالت رو بگیرم ! چون همه مردها مثله هم هستند ، حالا بگو ضایع شدی ؟ 

پسر با صدای بسیار بلند گفت : 
200 دلار برای یک شب
خیلی زیاده ! چه خبره ؟ تو که گفتی اینکاره نیستی حالا واسه یک شبه میگی ٢٠٠ دلار !!! 

وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به طرف دختر امدند و شروع کردن به قضاوت کردن و فحاشی !
به او گفتند : کرم از خوده درخته ! 
تن خودت معلومه میخاره ! 
خاک بر سرت که اومدی توی کتابخانه! 
محیط فرهنگی جای اینکار هاست کثافت ! 
برو جایی که مشتری برات باشه ! 
بیچاره پسره !! الکی به اون شک کردیم ! 
 
دختره که قرمز شده بود و اشک در چشمانش جم شده بود  شروع به جمع کردن لوازمش کرد که از کتابخانه خارج شود . 

 پسر به دختر نزدیک شد و نزدیک گوشش ارام گفت : 
من حقوق میخوانم و میدانم چطور حق  بیگناه رو بگیرم و چطور حق و ناحق را معلوم کنم و مو رو از ماست بکشم خانم روانشناس !
پویا منصفی
pouya monsefi caracas jun 2019

توصیه های سفر به اکوادور و ونزوئلا نوشته پویا منصفی

قبل از خرید پاسپورت جعلی برای ناهندگی این مقاله را بخوانید از پویا منصفی

اشنایی و تفسیر زندگی شاد مردم امریکای لاتین نوشته پویا منصفی

  ,کتابخانه ,رو ,دانشجوی ,دختر ,روانشناسی ,در کتابخانه ,شده بود ,به او ,بلند گفت ,او گفتند

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پناه رسانه ای برای بهترین ها VOLOME MUSIC بی کمپلکس طعمی از طبیعت آهنگهای نوستالژی فروشگاه اینترنتی پریا شرکت فلزیاب گوهر باستان اخذ ویزای کانادا و ویزای شینگن شرکت بهسازان توسعه آرمان (بتا)